هوم

ساخت وبلاگ

الان بدجنسانه ترین کار زندگیم رو کردم :دی

یه سری بچه همسایه رو مخ وجود دارن که اینا همیشه دقیقا زیر بالکن ما فوتبال و دوچرخه و هر بازی ای که بتونه سر و صدای زیادی ایجاد کنه بازی میکنن!

بعد اینا همیشه یه توپ سنگین فوتبال رو پرت میکنن به سمت بالکن ما!!!

حالا دقیقا از طرفی که من سه تا گلدون ناز نازی گذاشتم

دو بار توپشون افتاد رو بالکن رفتم با خنده و اینا گفتم به این سمت پرت نکنید گلدونام میشکنن!

هی گفتن چش ولی همچنان شوت میکردن به همین سمت!

حالا از دیرو توپشون افتاده و ما هم خونه نبودیم تا الان که اومدن با یه حالت معصوم که میشه توپمون رو بدید؟

منم خیلی جدی گفتم نخیر! بهتون گفتم که گلدون دارم نزنید این طرف!

تازه دلم سووووووووخ گفتم میدم به اقای فلانی برید از اون بگیرید!

ولی خدایی بدجنس یا نه، گلدونام تو خطر بودن باید ازشون حفاظت میکردم :دی

+ بلاخرررررررررره به محمد پیام دادم!

خیلی کوتاه نوشتم دلم واست تنگ شده! میشه دوباره مث قبل باشیم؟

و جوابش قشنگ ترین جوابی بود که میتونس بده!

گف اونم دیشب از دلتنگی رفته اینیستام رو چک کرده!

اخیش...حس خوبی دارم...واااااقعا دلم واسش تنگ شده بود 

من واقعا این بشرو دوس دارم...به جای بهترین دوست تمام زندگیم، بهترین برادری که میتونستم ارزوشو بکنم...بهترین پسرخاله دنیا...بهترین آذری دنیا :دی

+ من چه مرگمه که نمیتونم کتابمو بنویسم :((

یکی نیس بگه بابا گشششششششششاد تو که قبلا نوشتیش، فقط لازمه بازنویسیش کنی!!!!

به چاپش فک کن بدبخ :(

+ سه تا سهمی که خریدم بسیار بسیار بسیار سودده هستن! این است قدرت بهار!!! :)))))))))))

البته باید اضافه کنم که به دلیل سرمایه کم این سود زیاد اندازه بال سوسک ارزش داره :))))))))

+ بقیه ش یه خاطره بسیار بسیار بسیار مهم و شخصیه! (تو اگه خاسی رمزو میدم بهت عجقم ولی از الان باید بگم واسه تو ممکنه حوصله سر بر باشه :دی)

تولد، دوباره تولد...
ما را در سایت تولد، دوباره تولد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : gomshode-daron بازدید : 73 تاريخ : يکشنبه 1 دی 1398 ساعت: 3:34