آرزو دارم که بنویسم...مثل سابق...هر روز!

ساخت وبلاگ

هر روز به خودم میگم باید دوباره نوشتن توی وبلاگ رو شرو کنم، ولی خب مثل تمام کارای خوب دیگه که هر روز به خودم میگم باید انجام بدم و انجام نمیدم، اینم انجام نمیدم :دی

حالا بهرحال، یه امروزم بنویسم بازم خودش غنیمته :دی

کلییییییییییی اتفاق های جور و واجور افتاده این چن وخ که دوس دارم ازشون بنویسم و سعی میکنم تا جایی که حالش باشه یه اشاره ای به مهم هاش بکنم، نتیجتا این پست ممکنه طولانی بشه!

+ ترقوه م شکس 11 آبان :دی

و دو ماه خونه نشین شدم و به فاک عظما رفتم :)))))))))

درد وحشتناکی که تحمل کردم، محتاج دیگران شدن حتی توی بلند شدن از روی تخت، عقب افتادن از کلی فرصت و کار!

واقعا وحشتناک بود...جزو بدترینه بدترین خاطرات زندگیم بود!

البته هنوزم خوب نشدم کامل، دستمو هنو نمیتونم کامل تکون بدم، هنوزم درد دارم گاهی و در بعضی شرایط ولی خیلی بهترم خداروشکر!

+ سر یه کار تئاترم با همین دست چلاقم و حدود دو هفته ای از شروع اجراهامون گذشته و احتمالا دو هفته دیگه هم هر شب اجرا داریم :دی

برعکس تمام اقشار جامعه که از روز شنبه متنفرن، وقتی توی تئاتر کار میکنی عاشق روز شنبه ای :)))

چون روز شنبه روز تعطیلیه تئاتره و تنها روزیه که ما میتونیم استراحت کنیم و یا به کارای عقب افتاده مون برسیم.

مثل بنده که امروز سعی دارم فصل دوم پایان نامه رو بنویسم!!!

البته فقط سعی دارم :))))))))))))))))))))))

استاد راهنمام باهام قهر کرده :/

چون دیر بهش فایل رو رسوندم :|

بچه ننه :|

داشتم از تئاتر میگفتم حالا

خداروشکر خیلی خیلی خیلی خیلی کار خوبی از کار دراومده و نه تنها حرفش همه جا پیچیده بلکه اولین کاریه که بنده میبینم همههههههههه ی تماشاگرا راضی از نمایش بیرون میرن!

در حدی که خودشون بدون اینکه ما ازشون بخوایم استوری و پست میکنن کار ما رو و کلی پیشنهاد میدن به دیگران دیدنشو!

و خداروشکر و خداروشکر و خداروشکر هرکی بازی منو میبینه هم کلی حال میکنه باهام :دی :دی

فکر میکردم اجرا عمومی خیلی استرس یا هیجان یا ذوق داره!

ولی نداش!

هیشکدومو :)))))

اولین شب اجرا مثل یه قرار معمولی فقط گفتم من 6 و نیم اجرا دارما!

و تموم!

و الان که دو هفته گذشته همچنان برام یه چیز عادی و ممولیه!

البته خیلی خوشحالم که دارم تئاتر کار میکنما ! ولی فک میکردم یه ذوق دیگه ای داره اجرا عمومی که کل شهر میتونن بیان ببینن!

یه قضیه این کار خیلی رو مخه و اونم اینکه کارگردانش از بستن قرارداد با 99 درصد بازیگرا تفره میره!!!!

+ رزومه م رو واسه دو شرکت خوب فرستادم و همچنان منتظرم ببینم جوابشون چیه!

واقعا پول لازمم!

الان با این شلوغی سرم میدونم رفتن سر کار میتونه دیوانگی محض باشه ولی واااااااااااقعا پول لازمم!!!

هرچن عجیب دلم گرفته که نمیتونم کار خودمو راه بندازم فعلا :(

+ دلم جوش کلاس زبانمو میزنه :(

+ نگفتم راسی، سر تمرینای یه کار تئاتر دیگه م میرم :دی

اجرا اون بعد رمضان سال دیگه س

+این روزا خیلی دلم گرفته...تقریبا هر شب گریه میکنم...نمیدونم کی قراره حال دل من خوب بشه...

+دلم یه رفیق خوب میخواد...یه رفیق خوب...

+ اگه مث قدیم کسی بود که پیگیر من و احوالات من بود، انگیزه خوبی میشد واسه اینکه هر روز بیام اینجا بنویسم!

شاید حرفم خیلی needy باشه به اصطلاح، ولی واقعیته! شخصیت من اینطوریه که هرکاری میکنه دنبال بازخور میگرده! بازخور که نیست! امید و انگیزه و رغبت هم نیس!

تولد، دوباره تولد...
ما را در سایت تولد، دوباره تولد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : gomshode-daron بازدید : 82 تاريخ : پنجشنبه 15 اسفند 1398 ساعت: 9:16