بیب بیب :دی

ساخت وبلاگ

های اوری وان :دی

یه عالمه اتفاقای جدید و تازه افتاد این چن وخ

اتفاقای خوب خوب خوب :دی

هرچی به ذهنم بیاد رو میگم و هرچی نیاد هم لابد اونقد مهم نبوده که تو ذهنم بیاد پس نیاز نی ثبتش کنم :دی

+ کلاس اسب سواری عزیزم رو رفتم ^_____^

هرکی منو میشناسه میدونه من چقدررررررررر ترسوام :)))))

در این حد بگم که یه بار یه جوجه گنجشک به سمتم پرواز کرد و من تا 10 ثانیه از ترس جیغ میزدم :)))))))))

و خب واسه یه ادم ترسو مث من اسب میتونه یه غول مرحله آخر باشه :)))))))))

ولی من عااااااااااااااااشق اسبم

کلااااا من فقط دو تا حیون رو دوس دارم

سگ (ووووای آرزوی بزرگم داشتن سگه :/)

و اسب

البته زرافه ها هم باحالن ولی نه اونجوری :دی

خلاصه که به خودم گفتم باید برم لذت اسب سواری رو بچشم قبل مرگ :دی

و رفتم :دی

(البته کلاس ارزون پیدا شد که رفتم :دی :دی :دی :دی :دی)

و عاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااالی بود

عااااااااااااااااشق اون لحظه ای شدم که با دستای لرزون و قلبی که مث گنجشک تن تن میزد دستمو بردم جلو و سر اسب رو نوازش کردم ^____________________________^

و یهو حس کردم قلبم گررررررررررم شد از حس خوب!

اسم اسبی که عاشقش شدم فیرلسه :دی

قشنگه نه؟ منم برای اولین بار با اون ترسمو گذاشتم کنار ^___________^

یه اسب سیااااااااااااه و مهرررررررررربون!

وختی نازش میکنم نگام میکنه با سر کج :دی

+ نه تنها کلاس شنا و اسب سواری و زبان و زومبا رو در لیست کلاس های خودم دارم، بلکه کلاس ایروبیک هم میرم :))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))

ایروبیک کلاس باحالیه :دی

شبیه اتاق زایمان میشه از نیم ساعت دوم :))))))))))))))))))))))

همه یا ناله میکنن یا داد میزنن :))))))))))))))

من که همیشه ست آخرو (ورزشای شکمو) نصفه شو میخابم :))))))))))))

و جالبه با پرویی بلن بلن هم میخندم :دی :دی

+ رزومه م رو فرستادم واسه دانشگاه، به نظرت میشه منو قبول کنن؟ :دی

اگه بشه درسته کاری که دوس دارم نیس

ولی خب قرار بود برم سر کار!

قرار بود پول درارم!

+ یه تعاتر کودک و نوجوان هس یکی از بچه ها بهم گف میای؟ گفتم نه :دی

خدایی کی برم دیگه :))))))))))))))))))))))))

حالا بزار تا دلم خوشه کلاسامو برم :دی

بعدم کارگردانشو دوس ندارم :دی

+ کلاسای طبا از فردا شرو میشه

یی ^_______________________^

+ یه هفته س دارم به چیزایی که دارم نگاه میکنم فقط!

و چقدر چیز خوشحااااااااااااااااال کننده دارم و قدر نمیدونستم!

+ یکی بیاد بزنه تو گوش من بگه بابا تو چاق نیستی به حضرت عباس :(((((

+ امشب داشتم رانندگی میکردم بعد یهو به این فک کردم که توی رانندگی همیشه وختی یکی به مرز تو نزدیک میشه بوق میزنی که بفهمه داره میاد جلوت (داره وارد مرزت میشه)

پس چرا نباید تو رابطه با آدما بگیم داری وارد مرز من میشی؟ اگه تو همه روابط وختی یه نفر اذیتت میکنه یا کاری میکنه که نباید همون بار اول مرزمونو مشخص کنیم خیلی از مشکلات پیش نمیاد!

باید بوق بزنم از این به بعد :دی

تولد، دوباره تولد...
ما را در سایت تولد، دوباره تولد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : gomshode-daron بازدید : 89 تاريخ : يکشنبه 1 دی 1398 ساعت: 3:34